..................................................................................... بازتاب 17 - بازتاب
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ـ در آنچه به علیّ سفارش کرده است ـ : ای علی! خواب دانشمند برتر ازعبادت عابد است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بازتاب
::تعداد بازدید کنندگان::

36627

::بازدید امروز::

8

::بازدید دیروز::

0

::درباره خودم::
 
 
بازتاب
::لینک به دوستان::
::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

::آرشیو ::

زمستان 1384
پاییز 1384
تابستان 1384
بهار 1384

::اشتراک ::

 


نویسنده مطالب زیر:   وبلاگ اختصاصی یک دانشجو  


 


031437.jpg

وقتش همین حالا است

وقتش همین حالا است. خیلى وقت است که عادت کرده ایم مثل قهرمان فیلم هاى خوش عاقبت تا انتهاى عذاب، تا ته جهنم بریم و برگردیم. یاد گرفته ایم که مثل قهرمانان تراژیک همیشه تا آخرین لحظه اضطراب و درد و نگرانى را به دوش بکشیم، تا آخرین ذره  هاى انرژى امیدوار بمانیم و سرانجام شکست را در اوج ناباورى بپذیریم. شاید براى همین بدعادتى ها است که حالا باورمان نمى شود پیش از تحمل همه شکنجه هایى که مى توانست سراغمان بیاید به آستانه رستگارى رسیده باشیم. شاید براى همین حساسیت هایمان برانگیخته نمى شود. انگار هنوز باور نمى کنیم. قبول اینکه پیش از تمام شدن بازى بتوانیم کار را تمام کنیم غیر ممکن است. اینکه ما هم مثل خوشبخت هاى همیشگى با اطمینان خاطر و آرامش خیال بتوانیم آخرین دیدار را به یک بازى تدارکاتى بدل کنیم.
خواب آلوده داریم نگاه مى کنیم و انگار نه انگار که همه چیز مى تواند به همین راحتى برایمان اتفاق بیفتد. انگار نه انگار که فقط چند ساعت مانده و یک نود دقیقه دیگر کافى است تا ما رستگار شویم. تا ناگهان این زندگى سیاه و سفید رنگ بگیرد و ما به دنیاى دیگرى وارد شویم. دنیاى صعودکنندگان به جام جهانى.
چهار سال از آخرین اشک هاى ما گذشته است و حالا چنان بى دغدغه و راحت مى توانیم به معشوق برسیم که انگار نه انگار این همان است که چهار سال انتظارش را کشیده ایم. چهار سال بى قرارى اش را کرده ایم. معشوقه یى که گمان مى کردیم براى بوسیدن اش باید از کوه ها و دریاها گذشت ناگهان زنگ زده است و براى امشب با ما قرار گذاشته است. ساعت ۹ شب هر جا که دلمان بخواهد. استادیوم آزادى یا مقابل آن جعبه هاى دوست داشتنى. داور که سوت را بزند ما مى توانیم دست او را بگیریم و با او در خیابان هاى شهر برقصیم. با او تمام این سال هاى حسرت بار را گریه کنیم و فریاد بزنیم. حالا او با ماست. تا سال دیگر که به جشن باشکوه برویم با ما مى ماند.
کار تمام است. فقط باید چشم ها را ببندیم و دل ها را به آن ساق ها ببندیم و بگذاریم این چند ساعت هم بگ ذرد. کافى است بخوابیم و ۹ شب بیدار شویم ببینیم ماه آسمان طعم عسل گرفته است. دنیا طعم عسل گرفته است.
باور نمى کنیم. تا آن لحظه برسد و جهانى شویم. انگار نه انگار که فقط یک عطسه مى خواهد. یک تساوى مى خواهیم. دیگر براى کى باید گذاشت. براى چه باید همه چیز را دوباره به یک شکنجه دیگر کشید. براى چه باید زجرکش دوباره یى را تحمل کنیم.
روز رفتن به جام جهانى همین امروز است. ۱۸ خرداد بالاخره رسید. وقتش همین حالا است.



  • کلمات کلیدی :
  • چهارشنبه 84/3/18   ساعت 4:27 عصر

    Copyright ©  www.persian templates.com

     ©templatedesigned by: http://Nooshin17.persianblog.com